امشب خونه همسایه ما یه خبرایی بود. میگفتن مهمونی خانوادگی. اما بد بویی تو ساختمون پیچید بد اینکه بوش دراومد.
داشتم آخرین تصحیحات پروژه فلان درس و آماده میکردم که احساس کردم صدای بیسیم پلیس داره از دم در میاد. از پنجره که دید زدم گفتم بله مثکه صرو صدا تا گوش پلیس رسیده. حسابی حالشون گرفته شد و همه متواری شدن.
کی خبر کرده نمیدونم اما وقتی رفتم تخممرغ بگیرم که واسه شام نیمرو با سنگک درست کنم تمام پنجرههای ساختمون میلرزید.
اتفاق جالبی بود. خوشمان آمد.
امشب یک تغییر اساسی در روند روزمره ایجاد شد.
با اینکه با گم شدن موبایلم روندزندگی روزمره امتغییر کرد اما دیدن فیلم کینه کاملا احساس جدیدی ایجاد کرد.
احساس میکنم که هنوز قلبم تند تند میزنه.
به تمام کسانی که بیماری قلبی ندارن پیشنهاد دیدن این فیلم رو میدم البته تو سینما فرهنگ با صدای دالبی.