-
کوچ
شنبه 11 فروردینماه سال 1386 15:20
بدلیل نشکلاتی که با بلاگ اسکی داشتم از اینجا رفتم یه جای دیگه. اینجا می تونیند منو پیدا کنید: http://ali-mirtar.blogfa.com اگر لینکی چیزی دادین پیلیز عوض کنین.
-
بلاگ اسکی قراضه
پنجشنبه 9 فروردینماه سال 1386 12:20
آقا امید وارم که این بلاگ ما درست شده باشه. جواد جون اگه این پست رو دیدی یه کامنت بذار. از بقیه ببندگان هم تقاضا دارم که به کامنت بذارن. اگه دیدم خیلی خرابه برم به جای دیگه
-
عیدانه
جمعه 3 فروردینماه سال 1386 12:11
در سال جدید اینگونه زندگی کنیم... شاد اما دلسوز، ساده اما زیبا، مصمم اما بیخیال، متواضع اما سربلند، مهربان اما جدی، سبز اما بی ریا، عاشق اما عاقل . بهار خود را رسانید تا طبیعت نو گردد و دوستی ها کهنه. نوروز باستانی خجسته. سید علی میرطار
-
به قول معروف اهمممممممم
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1385 12:31
میزان تاثیر گذاری رو حال میکنی!!!!! پست حاج خانوم دم در بده بیا تو یادتونه؟؟؟ دیشب که داشتیم با بهداد و حسام ۰۰۰ برمیگشتیم خونه دیدیم تبلیغ لادن طلایی سرجاشه اما خانومه رو از توش برداشتن. اما اگه نظر منو بخای با خانومه خوشگلتر بود. نه اینکه فکر بد کنیدا نه. بابا مثلا ما یه زمانی فوتوشاپیست بودیما. دیگه اینقدر از رنگ و...
-
حاجی حاجی مکه...
پنجشنبه 10 اسفندماه سال 1385 17:33
۱. اسم من از قرعه کشی عمره دانشجویی در اومد و امیدوارم تا ۹ ماه دیگه برم مکه. با خودم گفته بودم اگه قراره برم بلاد کفر بهتره قبلش یه سرم به خونه خدا بزنم. ۲. در پی شادی پس از در آمدن اسم٬ خانواده را به شام مهمان خواستیم بکنیم که خانواده مارا مهمان نمودند که فقط زحمت خرید غذا به گردن بنده افتاد. ۱.۲. در رستوران دکتر...
-
فلسفه سیاحت غرب
دوشنبه 7 اسفندماه سال 1385 01:00
فکرمی کنم همه کسایی که تو دانشکده تصمیم به رفتن میگیرن دردسرشون از اونجایی شروع میشه که بخوان فکر کنن. وقتی می خوای یه انرژی بذاری که زبان بخونی٬ معدل بیاری٬ کار ریسرچ کنی که پیپر از توش دربیاد و خلاصه یه رزومه درست کنی و این حرفا. اگه یه کم مثل من تنبل هم باشی مخت به کار میافته که خوب که چی؟ این همه جون بکنم واسه چی؟...
-
حاج خانوم دم در بده بیا تو*
دوشنبه 30 بهمنماه سال 1385 22:45
وقتی اولین بار عکس خانوما رو پوسترهای تبلیغات لوازم آرایش اسلامی شده دیدم، با خودم گفتم ااا ... اماخوب جاشون فقط تو بو تیکها بود. بعد کم کم تو تلویزیون خانوما او پشت مشتا خیلی کدر ظاهر شدن و کم کم همینجوری تو تبلیغا اومدن جلوتر. حالا هم که تبلیغ صابون لوکس و اینم لادن طلایی، با حجاب کامل اسلامی!!! کم کم خانوما دارن...
-
از ممد
شنبه 28 بهمنماه سال 1385 08:51
گفت عالم به گوش جان بشنو ور نماند بگفتنش کردار باطل است آنچه مدعی گوید خفته را خفته کی کند بیدار مرد باید که گیرد اندر گوش گر نوشته است پند بر دیوار پ.ن. یعنی حتی اگه علی میرطار هم یه حرفی زد باز بهش گوش بده حتی اگه خودش به حرفش عمل نمیکنه. * * * سخنران پرورده٬ پیر کهن بیندیشد٬ آنگه بگوید سخن مزن تا توانی به گفتار دم...
-
گی پارتی
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1385 23:08
امروز دوستان دبیرستان را دعوت کرده بودم منزل. تعدادی که انتظار داشتم بیایند نیومدن. در اینجا از دوستانی که تشریف آوردند تشکر میکنم و از کسانی که نیامدند گله چون غذا کلی زیاد آمد!!! از قضا امروز ولنتاین از آب در اومد!! من که نمیدونستم. شاید بعضی ها به همین مناسبت نیومدند. اما بعضی ها به این مناسبت ۲ ساعتی تو را...
-
برای وحید*
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1385 23:10
این متن رو یکی ازدوستان برای وحید نوشته: امسال زمستان سردی بود، میدانم. افسوس که زمزمه امید معصومانه بر لبان سرما زدهات خشکید و شوق با هم بودن در میان دستان بیروحت جان سپرد. و هزاران افسوس... چه دیر فهمیدیم که این گناه دستان بیسخاوت ما بود. زمستان سردی بود، میدانم. اما تو ای نازنین چه شتابی برای رفتن داشتی. کاش...
-
ختم
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1385 01:05
۱. میگن تو مجلس عزای هر آدمی با توجه به تعداد کسایی که میان و کیفیت اونا میشه اون طرف رو شناخت. جدا مجلس خوبی بود. خدایش بیامرزد. ۲. یکی از سوالاتی که از بچگی از پدرم میپرسیدم این بود که بابا من کی بزرگ میشم؟ یا اینکه آیا من بزرگ شدم. بعداترها به این سوال فکرکردم که کی آدم بزرگ میشه. فهمیدم وقتی میفهمهکه یکی مرده اون...
-
انا لله و انا علیه راجعون ( پستی برای خودم)*
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1385 23:40
عکس ها اردوی اهواز سال ۸۲ این مطالب رو دارم برای خودم مینویسم پس لطفا کسی نخونتش امروز روز عجیبی بود. رفتن به دانشگاه تهران و بعد خبر وحید. تازه شنبه بهم گفته بود که من دوستشم!!! چه دوستی داشت مسخره میکرد. و در ضمن امروز روزی بود که از اول امتحانا منتظرش بودم. منتظر بودم که در کمدم رو باز کنم و یه اتفاق غیر منتظره...
-
سیاست و دیانت و دکتر حسن بلخاری
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1385 20:07
۱. امروز در یکی از برنامه های ۲۲ بهمنی در تمجید انقلاب اسلامی میگفتن: خوبی انقلاب در این بود که اول یک فکرو ایدئولوژی درست شد و بعد عملی شد.اونم عینیت سیاست و دیانت بود. بعد ایشون فرمودن: مشکل خارجی ها و امپریالیسم رو در این معرفی کردن که این فرهنگ صادر شد و همه جا دامنگیر اونها شد. اما بنظر من اونها خیلی با هوشترن...
-
منٍ من
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1385 10:06
دیروز وقتی در یک صحبت کوتاه با علی دی. صحبتی از وبلاگ داشتن من بمیون اومد بهم گفت: در مورد آی سی هایی که کشف کردی مینویسی؟ خوب شاید منو به این عنوان میشناسه که دنبال این چیزام. لغت های هستن که یک حقیقت واحد دارند ولی در نگاه های مختلف از آنها برداشتهای مختلف میشه. این لغتها وقتی میشن اسم آدم ها قضیه خیلی پیچیده تر...
-
اولوالباب
جمعه 13 بهمنماه سال 1385 20:17
یعضی وقتها به ذهن آدم میرسه که چرا اصلا خدا توقرآن نیومد یه ضرب بگه که حضرت علی امام اول هستش بعد از پیغمبر. خود قرآن هم که گارانتی شدس و این مشکلات بعدی پیش نمیومد. به جای اینکه آیه های غدیر با این همه پیچ و تاب و شک و تردید به موضوع اشاره کنند. اما بنظر میاد که تعمدی تو این موضوع بوده آیه 7 سوره آل عمران اوست خدایی...
-
سوال
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 15:44
اول آیه آخر سوره بقره اومده: لا یکلف الله نفسا الا وسعها ( خدا هیچ کس را تکلیف نکند مگر بقدر توانایی او)... بعد از یکی دو جمله نوع روایت عوض میشه و بسبک دعا گونه میگه ... ربنا و لا تحملنا ما لا طاقه لنا به(بار پروردگارا بار تکلیفی فوق طاقت ما بر دوش ما منه)... اگه خدا باری بیش از اندازه بر دوش ما نذاشته پس چرا ما باید...
-
ندید بدید!!!
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1385 19:30
وبلاگی که تو ۶ ماه هیچی بینده نداشت ییهو ۵۰ نفر ازش بازدید کردن. بنده هم به عنوان یه آدم تازه بدرون رسیده و تازه وبلاگ زده. پس از کلی تفکر در مورد اینکه در مورد مشکلات انسانها بنویسم یا از گمراهی ظالمان یا اینکه راه حلی برای پیشرفت مملکتپیدا کنم. یا اینکه کدوم یکی از شعرهای عاشقانه رو بنویسم یا کدوم ضرب المثل فلسفی رو...
-
من او
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1385 02:00
بالاخره بعد ۵ سال کتاب من او رو خوندم. سال اول دانشگاه از علی مرجانی گرفتم . هرکی کتاب رو خونده بود اسمش رو اول کتاب نوشته لودو دست به دست داده بود. یه ۱۵نفری بودن فک کنم شایدن بیشتر. اما من اون کتاب رو نخوندم. یه من اوی دیگه رو خودم کتاب مال مع بود. الآن ساعت ۱ و ۵۵ دقیقه بامداد. اگه فصل آخرش رو نمذاشت خیلی بهتر تموم...
-
۶ عامل شکست و بدبیاری
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1385 00:47
۳تا مادی و ۳ تا معنوی مادی: ۱- جهل ۲- عجله ۳- عدم شناخت صحیح زمان ومکان معنوی: ۱- نماز اول وقت(نخوندنش) ۲-؟؟؟ ۳- احترام به پدر و مادر(نذاشتنش) دومی معنوی رونمیدونم. ولی دلم می خواست بدونم. پ.ن. امشب دکی احمدی نژاد کلی حرف زد!!!
-
اسکی روی پارکت
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1385 09:41
آی آخ مردم از درد. فقط توصیه می کنم کفش تایگر ساخت کفش بلا نخرین چون مثل من کله پا میشین
-
پ مثل پارتی پ مثل پلیس
شنبه 30 دیماه سال 1385 00:28
امشب خونه همسایه ما یه خبرایی بود. میگفتن مهمونی خانوادگی. اما بد بویی تو ساختمون پیچید بد اینکه بوش دراومد. داشتم آخرین تصحیحات پروژه فلان درس و آماده میکردم که احساس کردم صدای بیسیم پلیس داره از دم در میاد. از پنجره که دید زدم گفتم بله مثکه صرو صدا تا گوش پلیس رسیده. حسابی حالشون گرفته شد و همه متواری شدن. کی خبر...
-
کینه
جمعه 22 دیماه سال 1385 00:21
امشب یک تغییر اساسی در روند روزمره ایجاد شد. با اینکه با گم شدن موبایلم روندزندگی روزمره امتغییر کرد اما دیدن فیلم کینه کاملا احساس جدیدی ایجاد کرد. احساس میکنم که هنوز قلبم تند تند میزنه. به تمام کسانی که بیماری قلبی ندارن پیشنهاد دیدن این فیلم رو میدم البته تو سینما فرهنگ با صدای دالبی.
-
ریویو
دوشنبه 13 آذرماه سال 1385 09:41
الآن ۳ ماهی از شروع ترم گذشته و خستگی تنها چیزیه که خیلی واضح احساسش میکنم. وقتی به وبلاگ دوستان سر میزنم می بینم اونجا حرفی دارم که به اونا جواب بدم اما وقتی به خودم و تنهاییم فکر میکنم می بینم جدن غیر از مدارات دیجیتال حرفی واسه گفتن ندارم. اصلا انگار کار دیگه ای بلد نیستم. امید وارم اوضا بهتر بشه. به این نتیجه...
-
طوفان زندگی
یکشنبه 16 مهرماه سال 1385 18:36
الآن دیدم که اسم نوشته قبلیم شروع طوفانی بود پس وضع الآنم حتما طوفان زدگیچونحسابی سرم شلوغ تازه خیلی از کارا هنوز شروع نشده ونا همکه شروع بشندیگه خدا رحم کنه. امشب افطارم رو تک وتنها جلویبوفه خوردم.هومن از تنهایی اونجا می نالید فکر کنم. پس من که اینجا تنهام کلام پس معرکس!! فکر نکنم حرفای الآنم ارزش نوشتن داشتم اما فقط...
-
شروع طوفانی
شنبه 1 مهرماه سال 1385 14:58
امروز بعد کلاس ASIC رفتم به دکتر بگم که من رو Nios کار کردم و اگه نظر موافق داره واسه سمینار برق یه کاری بکنیم. تا گفتم ازم شماره گرفت گفت بهم اس ام اس میزنه. گرخیدم !! استاد در اولین برخورد اینقدر تحویل!!! بعدا فهمیدم ایشون بجای nios کلمه Linux رو شنیدن!!!
-
پسر من فردا دانشجویی کارشناسی ارشد می شم!!
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1385 17:12
ایشالله
-
حس ماسیده
یکشنبه 19 شهریورماه سال 1385 18:24
وقتی نمره پروژه در آخرین مرحلع صادر شدن بود و دکتر صدوقی نمره برگه را امضا کرد و گذاشت اونطرف دیگه تو پوست خودم نبودم از درش که زدم بیرون وسط همکف دویدم و بالا پایین پریدم. وقتی از مترو میرداماد اومدم بیدون اونده اترژی داشتم که تا خونه رو پیاده گز کردم!!! اما این اتفاقا همشون واسه ۵ روز پیشن اون موقع فکر می کردم که با...
-
پروژه کارشناسی
شنبه 11 شهریورماه سال 1385 11:31
دیشب تا ساعت ۱۱ در حال پرینت پایان نامه پودم. وقتی پرینت تموم خلی شنگول شدم. از قبولی ارشد این قد حال نکردم. نمی دونم چون از شر لیسانس دارم راحت میشم اینقده خوشحالم یا از اینکه یه کاری رو تموم کردم !! اما الآن خیلی دارم حال میکنم که پایان نامه تموم شد.
-
بسم الله
چهارشنبه 8 شهریورماه سال 1385 06:54