این متن رو یکی ازدوستان برای وحید نوشته:
امسال زمستان سردی بود، میدانم.
افسوس که زمزمه امید معصومانه بر لبان سرما زدهات خشکید و شوق با هم بودن در میان دستان بیروحت جان سپرد.
و هزاران افسوس...
چه دیر فهمیدیم که این گناه دستان بیسخاوت ما بود.
زمستان سردی بود، میدانم.
اما تو ای نازنین چه شتابی برای رفتن داشتی.
کاش اندکی درنگ میکردی تا ببینی چگونه با آمدن بهار شکوفه شکوفه امید میروید.
پ.ن. امروز بعد از ۴ سال باز به گروه تیاتر شریف رفتم.
Matne ghashangi bod ... Delam vase thearte sharif ham tang shode
علی، لینک رو الان دیدم. لطف کردی